مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه
خدا هست.☝️
روی دیوار دل خود بنویسید
خدا هست.☝️
نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست.☝️
سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است.
خدا هست.☝️
پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:
خدا هست.☝️
آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:
خدا هست.☝️
کودکی رفت کنار تخته.
گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد
خدا هست.☝️
مادری گفت:دلم میلرزد!کودکانم چه بپوشند؟!
چه بگویم که بدانند نداری درد است!
پدر از شرم سرش پایین بود....زیر لب زمزمه میکرد:

خدا هست. ☝️☝️☝️☝